حدیث اخلاص
مقاله شماره یک و دو را نیز مطالعه فرمایید.
اشاره
شخصیّت انسان بستگى به درجات معنوى و ملکات اخلاقى او دارد. علم و دانش هنگامى ثمربخش و موجب نورانیّت است که همراه فضایل و ارزشها و آمیخته با تهذیب و رشد معنوى و اخلاقى باشد و گرنه حجاب خواهد شد.
حضرت آیة اللّه ستوده از نظر تقوا و عمل، از انسانهاى ممتاز به شمار مىآمد. پارسایى و وارستگى و مقیّد بودن به آداب اسلامى و انجام وظیفه، اصول نخستین و همیشگى زندگى او را تشکیل مىداد؛ به طورى که شخصیّتهاى بزرگ، او را به این عنوان مىشناختند؛ آن گونه که این جمله به زبانها افتاد و معروف شد: «ستوده به راستى ستوده است.»
عبرت پذیرى
از دیگر خصلت های بارز مرحوم آیت الله ستوده این بود که از پدیدههایى که در اطرافش رخ مىداد، عبرت مىگرفت، و سریع متوجه امورى مىشد که مایه پند و عبرت است. او این روش را از سیره امام معصوم (ع) آموخته بود؛ آنجا که امیر مؤمنان على (ع) فرمود:
«ما اَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ اَقَلّ الْاِعْتبارَ؛
درسهاى عبرتانگیز بسیارند؛ ولى عبرت گیرنده اندک است.» «نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، حکمت 297»
یا روایت شده: هنگامى که امام صادق (ع) کنار سفره براى خوردن غذا نشست، آب گوشت آوردند و دست مبارکشان را به سوى آن دراز کردند، اما چون داغ بود، دستشان را پس کشیدند
در این هنگام امام به یاد آتش دوزخ افتادند و چند بار فرمودند: «از آتش دوزخ به خدا پناه مىبریم.»
سپس فرمود: «ما که تاب تحمل داغى این غذا را نداریم، چگونه طاقت تحمل آتش دوزخ را خواهیم داشت؟!»( روضة الکافى، شیخ کلینى، ص 164.) استاد ستوده به پیروى از خاندان عصمت (ع) چنین حالتى داشت.
یکى از شاگردانش مىگوید: با جمعى از شاگردان پاى درس مکاسب استاد ستوده نشسته بودیم.
ناگهان عدهاى جنازهاى را از رو به روى جلسه درس حرکت دادند. وى درس را رها کرد و با سخنان بسیار اثربخش فرمود: «هَىْ نگویید درس اخلاق بگویم؛ این (اشاره به جنازه) درس اخلاق است؛ به فکر مرگ و معاد باشیم و گناه نکنیم.»
شاگرد دیگرى مىگوید: روزى هنگام تدریس استاد ستوده، کبوترى داخل مسجد(محل درس) شد و بر روى دیوار، سر و صدا مىکرد. استاد درس را قطع کرد تا صداى کبوتر قطع شود.
آن کبوتر با حرکت یکى از طلاب، پرید و رفت. استاد به درس خود ادامه داد. ناگهان سینهاش گرفت، فرمود: «خداوند به ما فهماند که مىتوانم مانع را در وجود خودت پدید آورم.»(یعنى همه چیز در دست خدا است؛ اگر او نخواهد، ما نمىتوانیم به درس خود ادامه دهیم.)
شاگرد سومى مىگفت: روزى مرحوم آیت الله ستوده در وسط درس خود فرمود: آقاضیاء(مرجع بزرگ، آیة اللّه العظمى آقاضیاءالدین عراقى، م 1361 ق) فرزند یکى از علماى اراک بود. هنگامى که پدرش از دنیا رفت، آقاضیاء نوجوان بود و هنوز طلبه نشده بود.
پیرمردى به آقاضیاء رو کرد و گفت: اى واى! چراغ خانه پدر شما، که عالم بزرگى بود، خاموش شد. آقاضیاء پرسید: منظور شما چیست؟ پیرمرد گفت: چراغ خانه پدر شما به علم روشن بود. او از دنیا رفت و تو هم که راه او را ادامه ندادى؛ یعنى طلبه نشدى. لذا از این پس چنین چراغى در خانه او و نسل او روشن نیست.
همین سخن مایه عبرت آقاضیاء شد. رگ غیرتش به جوش آمد و از همان وقت تصمیم گرفت طلبه شود. وارد حوزه شد و به تحصیل پرداخت و از نظر علمى به مقامى رسید که جهان اسلام از فروغ علمش روشن شد. استاد با نقل این ماجرا مىخواست درس عبرت پذیرى به شاگردان بیاموزد.
زهد و پارسایى
از ویژگىهاى استاد ستوده این که بسیار ساده مىزیست و از زرق و برق دنیا دورى مىکرد. سالها در خانههاى استیجارى زندگى کرد تا این که به طور غیر مترقّبه خانه سادهاى در اختیارش قرار گرفت.
انتقال او از خانههاى استیجارى متعدد به خانه دیگر، تداعى آن مىکرد که انسان در این دنیا مسافر است و انسانى که خود را مسافر مىداند، به مسکن اصلى و همیشگى آخرت دل مىبندد و به سایبانهاى سست و فانى، دل نخواهد سپرد.
او به راحتى مىتوانست براى خود زندگى مرفّه و خانه با شکوهى فراهم کند ولى نمىخواست، تا مبادا دلبستگى پیدا نماید.
براى خود امتیازى قائل نبود به شاگردان به طور مکرر مىگفت: «مرا هم مثل یکى از خودتان بدانید.» و به حقیقت از مصادیق روشن این شعر حافظ بود که:
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود
به هر چه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است
به گفته یکى از اساتید:
«ایشان ستوده زیست و ستوده درگذشت و از مصادیق این فرموده حضرت امیر (ع) بود که: کمکشان به دین بسیار، اما هزینهشان اندک است.»(1)
به گفته استادى دیگر:
«ایشان شخصیتى گمنام و زاهدى واقعى بود؛ در عین این که منشأ خدمات بسیارى براى حوزه بود، اما خرجى بر بیتالمال نداشت.»
و به فرموده مقام معظم رهبرى، حضرت آیة اللّه خامنهاى (مدّظلّه العالى):
«ایشان (آیة اللّه ستوده) به زهد و پاکدامنى و طهارت معروف بودند.»
استاد ستوده، نه تنها به مظاهر دنیوى و زخارف مادى دلبستگى نداشتند، که بىاعتنا و روىگردان بودند. زندگى را با کمال سادگى و اکتفا به ضروریات آن مىگذراندند و مىگفتند: «نه این که خداى نخواسته بخواهم ادّعایى داشته باشم؛ من به جهت شأنم کم خرجترین عائله بر حضرت ولىّ عصر (عجّل اللّه تعالى فرجه الشریف) هستم.»
از دعاهاى همیشگى او که بیانگر ساده زیستى و مقام شکر او است، این بود: «خیلى از خدا ممنونیم، همین که مىخواهیم داریم. خدایا! به باطن امیرمؤمنان على (ع) مرا با همین ممنونى از دنیا ببر.»
از او سؤال شد: طلبه از نظر زندگى باید چگونه باشد؟ در پاسخ فرمود: «لازم است وضع اقتصادى طلبه ساده باشد، بنده خودم با این که 38 سال است در حوزه علمیه قم هستم، حدود سیزده سال است که منزل شخصى دارم.» نیز مىفرمود: «کم پول بودیم؛ ولى سختگیرى و تحمیل به اهل خانه نکردم. عیال ما هم از ما گله نکرد.
یکى از شاگردانش مىگوید: بعد از درس همراه استاد ستوده حرکت مىکردیم، تا به پل آهنچى رسیدیم. در آن جا نگاه استاد به یک نفر جاروفروش افتاد که جاروهاى دستى هر عدد به مبلغ پانزده تومان مىفروخت، دست در جیب کردند، ده تومان بیشتر نداشت.
فرمودند: پنج تومان کم دارم، نمىخرم. بنده به ایشان گفتم: اگر اجازه بدهید، پنج تومانش را(به عنوان قرض) من مىدهم؛ قبول فرمود و جارو را خرید و با خود برد.
در سال 1352 شمسى با پنج هزار تومان یا قدرى کمتر به مکّه مشرّف شدند. هنگام مراجعت، چون خانه محقّر اجارهاى داشت، در مسجد رضائیه - محل اقامه نماز جماعتش - جلوس مىکرد و اجازه نمىداد که پذیرایى مفصّلى بشود.
دوست داشت که مجلس ساده و بىآلایش برگزار گردد. مراجع عظام و علما و طلاب و سایر مردم در همان جا با او دیدار کردند. هیئت امناى مسجد با چاى و مقدارى گز و سوهان از واردین پذیرایى نمودند.
1- این سخن حضرت على (ع) در شأن زید بن صوحان بود. او هنگامى که در جنگ جمل به شهادت رسید، على (ع) به بالینش آمد و سر او را به دامن گرفت و فرمود: «رَحِمَکَ اللّهُ یا زَیْدُ. قَدْ کُنْتَ خَفیفَ الْمَؤُونَةِ عَظیمُ الْمَعُونَةِ؛ اى زید! خدا تو را رحمت کند که مردى کم خرج بودى و در عین حال، یارى تو به دین بسیار بود.»(قاموس الرجال، ج 4، ص 256)
منابع :
کتاب ستارگان حرم
مجله حوزه